[صفت]

soppy

/ˈsɑːpi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: soppier] [حالت عالی: soppiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیش‌ازحد احساسی عاطفی

  • 1.She loves soppy love stories and old films.
    1. او عاشق داستان‌های عاشقانه احساسی و فیلم‌های قدیمی است.

2 ضعیف و سست‌عنصر نازک‌نارنجی

مترادف و متضاد feeble
  • 1.My little sisters were too soppy for our adventurous games.
    1. خواهر کوچک من برای بازی‌های ماجراجویانه ما زیادی نازک‌نارنجی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان