[اسم]

sorrow

/ˈsɑːroʊ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غم اندوه، غصه

مترادف و متضاد grief
  • 1.The sorrow she felt at the death of her husband was almost too much to bear.
    1. غمی که او به خاطر مرگ شوهرش احساس می‌کرد تقریبا غیرقابل تحمل بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان