Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رسیدگی کردن
2 . مرتب کردن
3 . برنامهریزی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to sort out
/sɔrt aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: sorted out]
[گذشته: sorted out]
[گذشته کامل: sorted out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رسیدگی کردن
1.I've got a few things at work to sort out.
1. من در سرکار چند کار کوچک دارم که باید (به آنها) رسیدگی کنم.
2.You load up the car and I'll sort the kids out.
2. تو ماشین را بار بزن و من به بچهها رسیدگی میکنم.
2
مرتب کردن
تروتمیز کردن
1.I must sort out my drawers.
1. من باید کشوی لباسهایم را مرتب کنم.
2.I sorted the clothes out into two piles.
2. من لباسها را به دو دسته مرتب کردم.
3
برنامهریزی کردن
1.Have you sorted the meeting out for tomorrow night?
1. آیا جلسه را برای فردا شب برنامهریزی کردهای؟
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sort of
sort
sorry
sorrowful
sorrow
sou'-west
sou'wester
souffle
soul
soulmate
کلمات نزدیک
sort of
sort
sorry, what’s your last name again?
sorry, what’s your first name again?
sorry, mary isn't in. she is out.
sort through
sortie
sorting office
sos
soto
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان