[فعل]

to sort out

/sɔrt aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: sorted out] [گذشته: sorted out] [گذشته کامل: sorted out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رسیدگی کردن

  • 1.I've got a few things at work to sort out.
    1. من در سرکار چند کار کوچک دارم که باید (به آنها) رسیدگی کنم.
  • 2.You load up the car and I'll sort the kids out.
    2. تو ماشین را بار بزن و من به بچه‌ها رسیدگی می‌کنم.

2 مرتب کردن تروتمیز کردن

  • 1.I must sort out my drawers.
    1. من باید کشوی لباس‌هایم را مرتب کنم.
  • 2.I sorted the clothes out into two piles.
    2. من لباس‌ها را به دو دسته مرتب کردم.

3 برنامه‌ریزی کردن

  • 1.Have you sorted the meeting out for tomorrow night?
    1. آیا جلسه را برای فردا شب برنامه‌ریزی کرده‌ای؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان