[اسم]

spirit

/ˈspɪr.ɪt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روحیه

معادل ها در دیکشنری فارسی: اوقات دل و دماغ
  • 1.The players have a very strong team spirit.
    1. آن بازیکنان روحیه تیمی بسیار قوی دارند.
a spirit of cooperation
روحیه همکاری
high spirits
روحیه بالا

2 روح

معادل ها در دیکشنری فارسی: روح نفس
  • 1.I believe my spirit will live on after I die.
    1. من معتقدم روحم بعد از مرگم به زندگی ادامه خواهد داد.
an evil spirit
روح خبیث

3 مشروب الکلی قوی

culturally sensitive
  • 1.I don't drink whisky or brandy or any other spirits.
    1. من ویسکی یا برندی با هیچ مشروب الکلی قوی نمی‌خورم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان