Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حامی مالی
2 . حمایت مالی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
sponsor
/ˈspɑːnsər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حامی مالی
اسپانسر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بانی
پشتیبان
to find a sponsor
حامی مالی پیدا کردن
Unless he can find a sponsor he’ll be forced to retire from athletics.
مگر اینکه او بتواند یک حامی مالی پیدا کند وگرنه مجبور میشود از ورزش کنارهگیری کند.
[فعل]
to sponsor
/ˈspɑːnsər/
فعل گذرا
[گذشته: sponsored]
[گذشته: sponsored]
[گذشته کامل: sponsored]
صرف فعل
2
حمایت مالی کردن
اسپانسر شدن
to sponsor something/somebody
حمایت (مالی) کردن از چیزی/کسی
1. She found a company to sponsor her through college.
1. او شرکتی پیدا کرد تا او را طی دوران دانشکده حمایت مالی کند.
2. sports events sponsored by the tobacco industry
2. وقایع ورزشی اسپانسر شده توسط صنعت تنباکو
to sponsor somebody for something/to do something
از کسی حمایت مالی کردن برای چیزی/انجام کاری
Will you sponsor me for a charity walk I'm doing?
آیا برای پیادهروی خیریهای که میخواهم انجام دهم از من حمایت مالی میکنید؟
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sponge mop
sponge cake
sponge
spokesperson
spokesman
spontaneous
spontaneously
spook
spooky
spool
کلمات نزدیک
spongy
sponging
sponger
sponge pudding
sponge on
sponsored
sponsorship
spontaneity
spontaneous
spontaneously
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان