[اسم]

sponsor

/ˈspɑːnsər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حامی مالی اسپانسر

معادل ها در دیکشنری فارسی: بانی پشتیبان
to find a sponsor
حامی مالی پیدا کردن
  • Unless he can find a sponsor he’ll be forced to retire from athletics.
    مگر اینکه او بتواند یک حامی مالی پیدا کند وگرنه مجبور می‌شود از ورزش کناره‌گیری کند.
[فعل]

to sponsor

/ˈspɑːnsər/
فعل گذرا
[گذشته: sponsored] [گذشته: sponsored] [گذشته کامل: sponsored]

2 حمایت مالی کردن اسپانسر شدن

to sponsor something/somebody
حمایت (مالی) کردن از چیزی/کسی
  • 1. She found a company to sponsor her through college.
    1. او شرکتی پیدا کرد تا او را طی دوران دانشکده حمایت مالی کند.
  • 2. sports events sponsored by the tobacco industry
    2. وقایع ورزشی اسپانسر شده توسط صنعت تنباکو
to sponsor somebody for something/to do something
از کسی حمایت مالی کردن برای چیزی/انجام کاری
  • Will you sponsor me for a charity walk I'm doing?
    آیا برای پیاده‌روی خیریه‌ای که می‌خواهم انجام دهم از من حمایت مالی می‌کنید؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان