Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با قاشق به کسی غذا دادن
2 . بهآرامی (چیزی را به کسی) توضیح دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to spoon-feed
/ˈspuːn fiːd/
فعل گذرا
[گذشته: spoon-fed]
[گذشته: spoon-fed]
[گذشته کامل: spoon-fed]
صرف فعل
1
با قاشق به کسی غذا دادن
1.He is spoon-feeding the chimpanzee as one might feed a baby.
1. او دارد به شامپانزهها با قاشق غذا میدهد، همانطور که یک نفر ممکن است به یک بچه غذا دهد.
2
بهآرامی (چیزی را به کسی) توضیح دادن
informal
1.She is so slow. You have to spoon-feed everything to her.
1. او خیلی خنگ است. باید همه چیز را بهآرامی به او توضیح دهی.
تصاویر
کلمات نزدیک
spoon
spool
spooky
spook
spoof
spoonbill
spoonerism
spoonful
sporadic
sporadically
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان