[فعل]

to spoon-feed

/ˈspuːn fiːd/
فعل گذرا
[گذشته: spoon-fed] [گذشته: spoon-fed] [گذشته کامل: spoon-fed]

1 با قاشق به کسی غذا دادن

  • 1.He is spoon-feeding the chimpanzee as one might feed a baby.
    1. او دارد به شامپانزه‌ها با قاشق غذا می‌دهد، همان‌طور که یک نفر ممکن است به یک بچه غذا دهد.

2 به‌آرامی (چیزی را به کسی) توضیح دادن

informal
  • 1.She is so slow. You have to spoon-feed everything to her.
    1. او خیلی خنگ است. باید همه چیز را به‌آرامی به او توضیح دهی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان