[اسم]

sprout

/spraʊt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جوانه (گیاه)

معادل ها در دیکشنری فارسی: جوانه

2 کلم بروکسل کلم دکمه‌ای

مترادف و متضاد Brussels sprout

3 نوجوان قدکوتاه

informal
  • 1.He is s sprout right now.
    1. او در حال حاضر نوجوان قدکوتاهی است.
[فعل]

to sprout

/spraʊt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sprouted] [گذشته: sprouted] [گذشته کامل: sprouted]

4 جوانه زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جوانه زدن رستن روییدن سبز شدن
  • 1.New leaves are sprouting on the trees.
    1. برگ های جدید دارند روی درختان جوانه می‌زنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان