Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . محرک
2 . تیغه (کوه)
3 . مهمیز (سوارکاری)
4 . خط آهن یا جاده فرعی (منشعب از راه اصلی)
5 . تشویق کردن
6 . شتاب دادن
7 . با مهمیز به پهلوی اسب زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
spur
/spɜːr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
محرک
چیز تحریککننده
1.Wars act as a spur to practical invention.
1. جنگها به مثابه محرکی برای اختراعات کاربردی عمل میکنند.
2
تیغه (کوه)
بیرونزدگی
1.It's an easy walk up the spur that leads to the summit.
1. مسیر پیادهروی که از تیغه کوه به نوک کوه منتهی میشود، آسان است.
3
مهمیز (سوارکاری)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مهمیز
4
خط آهن یا جاده فرعی (منشعب از راه اصلی)
مترادف و متضاد
loop
[فعل]
to spur
/spɜːr/
فعل گذرا
[گذشته: spurred]
[گذشته: spurred]
[گذشته کامل: spurred]
صرف فعل
5
تشویق کردن
انگیزه دادن، سوق دادن
1.Her difficult childhood spurred her on to succeed.
1. دوران سخت کودکیاش او را بهسمت موفق بودن سوق داد.
2.The band has been spurred on by the success of their last single.
2. گروه موسیقی بهسبب موفقیت جدیدترین آهنگ خود تشویق شدند.
6
شتاب دادن
سریع کردن
1.The agreement is essential to spurring economic growth around the world.
1. (این) توافقنامه برای شتاب دادن به رشد اقتصادی در سراسر جهان ضروری است.
7
با مهمیز به پهلوی اسب زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مهمیز زدن
1.As he shouted his order he spurred the horse.
1. او وقتی دستورش را فریاد زد، با مهمیز به پهلوی اسب زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
spunk
spud
spry
spruce
sprout
spur-of-the-moment decision
spurious
spurn
spurt
sputnik
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان