Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فوران (مایعات)
2 . افزایش ناگهانی (سرعت، فعالیت و...)
3 . فوران کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
spurt
/spɜːrt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فوران (مایعات)
جهش
a great spurt of blood
فوران شدید خون
2
افزایش ناگهانی (سرعت، فعالیت و...)
[فعل]
to spurt
/spɜːrt/
فعل گذرا
[گذشته: spurted]
[گذشته: spurted]
[گذشته کامل: spurted]
صرف فعل
3
فوران کردن
(با شدت) پاشیدن، ریختن
1.Blood was spurting from her nose.
1. خون داشت با شدت از بینیاش بیرون میریخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
spurn
spurious
spur-of-the-moment decision
spur
spunk
sputnik
sputter
spy
spy on
spyhole
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان