Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اسکواش
2 . کدو
3 . آبمیوه
4 . له کردن
5 . بهزور جا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
squash
/skwɑʃ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اسکواش
(نوعی بازی شبیه به تنیس)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکواش
a squash court
زمین اسکواش
a squash racket
راکت اسکواش
2
کدو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کدو
1.Pumpkin, zucchini and other kinds of squash.
1. کدوتنبل، کدوسبز و سایر انواع کدو.
3
آبمیوه
آب
a glass of orange squash
یک لیوان آب پرتقال
[فعل]
to squash
/skwɑʃ/
فعل گذرا
[گذشته: squashed]
[گذشته: squashed]
[گذشته کامل: squashed]
صرف فعل
4
له کردن
پرس کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خمیر کردن
له کردن
مترادف و متضاد
crush
flatten
press
smash
1.He accidentally sat on her hat and squashed it.
1. او تصادفاً روی کلاهش نشست و آن را له کرد.
5
بهزور جا کردن
چپاندن
مترادف و متضاد
force
ram
thrust
1.The kids were all squashed into the back seat.
1. بچهها بهزور در صندلی عقب ماشین جا شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
squared
square up
square one
square deal
square bracket
squash pie
squash rackets
squash racquets
squashy
squat
کلمات نزدیک
squarely
squared
square yard
square root
square meter
squash court
squash racket
squashed
squashy
squat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان