Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کوتاهقد
2 . اقامت بدون اجازه
3 . چمباتمه
4 . چمباتمه زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
squat
/skwɑːt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: squatter]
[حالت عالی: squattest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کوتاهقد
کلفت، چاق
1.a squat muscular man with a shaven head
1. مردی عضلهای و کوتاهقد با سری تراشیده
2.The man had a broad face and a squat neck.
2. (آن) مرد صورتی پهن و گردنی کلفت داشت.
[اسم]
squat
/skwɑːt/
قابل شمارش
2
اقامت بدون اجازه
اقامت غیرقانونی
3
چمباتمه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چمباتمه
[فعل]
to squat
/skwɑːt/
فعل ناگذر
[گذشته: squatted]
[گذشته: squatted]
[گذشته کامل: squatted]
صرف فعل
4
چمباتمه زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چمباتمه زدن
1.I squatted down to light the fire.
1. من چمباتمه زدم تا آتش را روشن کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
squashy
squash racquets
squash rackets
squash pie
squash
squatty
squawk box
squawker
squeak
squeaky
کلمات نزدیک
squashy
squashed
squash racket
squash court
squash
squat thrust
squatter
squawk
squeak
squeaky
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان