[صفت]

squat

/skwɑːt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: squatter] [حالت عالی: squattest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کوتاه‌قد کلفت، چاق

  • 1.a squat muscular man with a shaven head
    1. مردی عضله‌ای و کوتاه‌قد با سری تراشیده
  • 2.The man had a broad face and a squat neck.
    2. (آن) مرد صورتی پهن و گردنی کلفت داشت.
[اسم]

squat

/skwɑːt/
قابل شمارش

2 اقامت بدون اجازه اقامت غیرقانونی

3 چمباتمه

معادل ها در دیکشنری فارسی: چمباتمه
[فعل]

to squat

/skwɑːt/
فعل ناگذر
[گذشته: squatted] [گذشته: squatted] [گذشته کامل: squatted]

4 چمباتمه زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: چمباتمه زدن
  • 1.I squatted down to light the fire.
    1. من چمباتمه زدم تا آتش را روشن کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان