Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (با صدای بلند) شکایت کردن
2 . جیغ کشیدن (پرنده)
3 . صدای بلند (پرنده یا انسان)
4 . شکایت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to squawk
/skwˈɔːk/
فعل ناگذر
[گذشته: squawked]
[گذشته: squawked]
[گذشته کامل: squawked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(با صدای بلند) شکایت کردن
اعتراض کردن
1.'Wait for me!' Melanie squawked. 'I'm not staying here alone.'
1. "ملانی" (با صدای بلند) اعتراض کرد: «منتظر من بمانید. من تنها اینجا نمیمانم.»
2
جیغ کشیدن (پرنده)
صدای بلند تولید کردن (پرنده)
1.I threw pebbles at the hens, and that made them jump and squawk.
1. من به پرندهها سنگریزه پرت کردم و آن باعث شد بپرند و جیغ بکشند.
[اسم]
squawk
/skwˈɔːk/
قابل شمارش
3
صدای بلند (پرنده یا انسان)
جیغ، فریاد
مترادف و متضاد
screech
squeal
4
شکایت
اعتراض
مترادف و متضاد
complaint
protest
تصاویر
کلمات نزدیک
squatter
squat thrust
squat
squashy
squashed
squeak
squeaky
squeaky clean
squeal
squeamish
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان