Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فشار دادن
2 . بهزور رد شدن
3 . فشار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to squeeze
/skwiːz/
فعل گذرا
[گذشته: squeezed]
[گذشته: squeezed]
[گذشته کامل: squeezed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فشار دادن
فشردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چلاندن
فشار دادن
1.Cut the lemon in half and squeeze the juice into the bowl.
1. لیمو را نصف کنید و آبش را در کاسهای بفشارید.
2.He reloaded the gun, took aim and then squeezed the trigger.
2. او دوباره اسلحه را پر کرد، هدف گرفت و ماشه را فشار داد.
3.She squeezed his hand and said goodbye.
3. او دستش را فشرد و خداحافظی کرد.
2
بهزور رد شدن
بهزور وارد شدن
1.Fifty people squeezed into the small room.
1. پنجاه نفر بهزور وارد اتاق کوچکی شدند.
2.She squeezed through a narrow gap in the wall.
2. او از شکافی باریک در دیوار بهزور رد شد.
[اسم]
squeeze
/skwiːz/
قابل شمارش
3
فشار
1.She gave my arm a squeeze.
1. او بازوی من را فشار داد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
squeegee
squealer
squeal
squeaky
squeak
squeeze box
squeeze out
squeezer
squelch
squid
کلمات نزدیک
squeegee merchant
squeamish
squeal
squeaky clean
squeaky
squeeze in
squelch
squib
squid
squiggle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان