[فعل]

to start off

/stɑrt ɔf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: started off] [گذشته: started off] [گذشته کامل: started off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شروع کردن آغاز کردن

مترادف و متضاد begin start finish
  • 1.I'd like to start off by thanking you all for coming.
    1. می‌خواهم (سخنم را) با تشکر از شما برای آمدن شروع کنم.
  • 2.She started off the meeting.
    2. او جلسه را آغاز کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان