[فعل]

to startle

/ˈstɑːrtl/
فعل گذرا
[گذشته: startled] [گذشته: startled] [گذشته کامل: startled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ترساندن غافلگیر کردن، شوکه کردن، از جا پراندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: متوحش ساختن
  • 1.You startled me when you knocked on the window.
    1. من را ترساندی وقتی که با انگشت به شیشه زدی،.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان