Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ثابت
2 . ثابت ایستادن
3 . یکنواخت شدن
4 . آرام کردن
5 . ثابت نگه داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
steady
/ˈstedi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: steadier]
[حالت عالی: steadiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ثابت
پیوسته، مداوم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استوار
تزلزلناپذیر
ثابت
مترادف و متضاد
constant
1.Progress has been slow but steady.
1. پیشرفت، آهسته اما پیوسته بودهاست.
five years of steady economic growth
پنج سال رشد ثابت اقتصادی
[فعل]
to steady
/ˈstedi/
فعل ناگذر
[گذشته: steadied]
[گذشته: steadied]
[گذشته کامل: steadied]
صرف فعل
2
ثابت ایستادن
1.The lift rocked slightly, steadied, and the doors opened.
1. آسانسور کمی تکان خورد، (ثابت) ایستاد و درها باز شدند.
3
یکنواخت شدن
1.Her heartbeat steadied.
1. ضربان قلب او یکنواخت [منظم] شد.
4
آرام کردن
کنترل کردن (احساسات و لرزش صدا)
1.She breathed in to steady herself.
1. او نفس (عمیق) کشید تا خودش را آرام کند.
5
ثابت نگه داشتن
1.Two men were steadying the ladder.
1. دو مرد نردبان را ثابت نگه داشته بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
steadily
steadfastly
stays
stay up
stay put
steak
steak knife
steak sauce
steakhouse
steal
کلمات نزدیک
steadily
steadfastness
steadfast
stead
std
steak
steakhouse
steal
steal someone's heart
stealth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان