[اسم]

steam

/stiːm/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بخار

معادل ها در دیکشنری فارسی: بخار
  • 1.a steam engine
    1. موتور بخار
  • 2.the age of steam
    2. عصر بخار
[فعل]

to steam

/stiːm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: steamed] [گذشته: steamed] [گذشته کامل: steamed]

2 بخارپز کردن

  • 1.Please steam the fish.
    1. لطفاً ماهی را بخارپز کن.

3 بخار بیرون دادن (به‌خاطر گرما) بخار بلند شدن (از چیز گرم)

معادل ها در دیکشنری فارسی: بخار کردن
  • 1.A mug of coffee was steaming.
    1. یک لیوان قهوه داشت بخار بیرون می‌داد.
  • 2.Our damp clothes steamed in the heat.
    2. از لباس‌های مرطوب ما در گرما بخار بلند شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان