[اسم]

steamroller

/ˈstiːmroʊlər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غلتک (راه‌سازی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: جاده‌صاف‌کن

2 نیروی سرکوبگر

[فعل]

to steamroller

/ˈstiːmroʊlər/
فعل گذرا
[گذشته: steamrollered] [گذشته: steamrollered] [گذشته کامل: steamrollered]

3 به‌زور تصویب کردن (لایحه یا مصوبه)

  • 1.The government's trying to steamroller a law through.
    1. دولت در تلاش است تا یک قانون را به‌زور تصویب کند.

4 کسی را وادار به کاری کردن تحمیل کردن، متقاعد کردن

  • 1.She tried to steamroller him into a job he did not want.
    1. او سعی کرد "پیتر" را وادار کند شغلی که نمی‌خواست را انتخاب کند.
  • 2.They could simply steamroller all opposition.
    2. آنها به‌آسانی توانستند تمام مخالفان را وادار به موافقت کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان