Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دست کج بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
sticky fingers
/ˈstɪki ˈfɪŋgərz/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دست کج بودن
1.The little boy had sticky fingers. He always took his father's change.
1. آن پسربچه دست کج است. او همیشه پول خرد های پدرش را بلند می کند.
توضیح درباره اصطلاح sticky fingers
اصطلاح "انگشتان چسبناک" داشتن به معنای این است که فرد تمایل به بلند کردن و دزدیدن چیزها دارد و اصطلاحا چیزها به دستش می چسبند!
تصاویر
کلمات نزدیک
sticky
sticks
stickler
stickleback
sticking point
sticky label
sticky tape
stiff
stiff drink
stiff-necked
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان