Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سفت
2 . انعام ندادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
stiff
/stɪf/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: stiffer]
[حالت عالی: stiffest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سفت
خشک، سخت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدون انعطاف
سفت
شق
1.If the dough is stiff, add more cream.
1. اگر خمیر سفت است، خامه بیشتر (به آن) اضافه کنید.
a stiff neck
گردن خشک [گرفته]
[فعل]
to stiff
/stɪf/
فعل گذرا
[گذشته: stiffed]
[گذشته: stiffed]
[گذشته کامل: stiffed]
صرف فعل
2
انعام ندادن
کم انعام دادن
informal
1.That waiter is so unpleasant, I bet he always gets stiffed.
1. آن پیشخدمت خیلی بدرفتار است، مطمئن هستم که همیشه کم انعام میگیرد [به او کم انعام میدهند].
توضیحاتی در رابطه با stiff
از واژه stiff در این مفهوم، معمولا در ترکیب stiff a waiter در مفهوم «به پیشخدمت انعام ندادن» استفاده میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sticky bun
sticky
stickup
stickleback
sticking plaster
stiff upper lip
stifling
stiletto
stiletto heel
still
کلمات نزدیک
sticky tape
sticky label
sticky fingers
sticky
sticks
stiff drink
stiff-necked
stiffen
stiffly
stiffness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان