Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به کسی اجازه انجام کاری را ندادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
stop someone from doing something
/stɑp ˈsʌmˌwʌn frʌm ˈduɪŋ ˈsʌmθɪŋ/
1
به کسی اجازه انجام کاری را ندادن
1.My dad stopped me from going out.
1. بابام به من اجازه بیرون رفتن نداد.
تصاویر
کلمات نزدیک
stop press
stop over
stop on a dime
stop off
stop light
stop someone in their tracks
stop up
stopcock
stopgap
stoplight
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان