[فعل]

to stop up

/stɑːp ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: stopped up] [گذشته: stopped up] [گذشته کامل: stopped up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مسدود کردن پر کردن (سوراخ و...)

  • 1.They stopped up leaks with chewing gum.
    1. آنها درزها را با آدامس پر کردند.

2 بیدار ماندن

  • 1.You used to let us stop up to watch the program.
    1. تو قبلاً به ما اجازه می‌دادی بیدار بمانیم تا (آن) برنامه را ببینیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان