[اسم]

substitute

/ˈsʌb.stəˌtuːt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جایگزین جانشین

  • 1.Vitamins should not be used as a substitute for a healthy diet.
    1. ویتامین‌ها نباید به عنوان یک جایگزین برای یک رژیم غذایی سالم مصرف شوند.
[فعل]

to substitute

/ˈsʌb.stəˌtuːt/
فعل گذرا
[گذشته: substituted] [گذشته: substituted] [گذشته کامل: substituted]

2 جایگزین کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعویض کردن جانشین کردن جایگزین کردن
مترادف و متضاد replace
  • 1.Dayton was substituted for Williams in the second half of the match.
    1. در نیمه دوم مسابقه "دیتون" جایگزین "ویلیام" شد.
  • 2.You can substitute oil for butter in this recipe.
    2. شما می‌توانید در این دستور غذا روغن را جایگزین کره کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان