Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جایگزین
2 . جایگزین کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
substitute
/ˈsʌb.stəˌtuːt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جایگزین
جانشین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدل
جانشین
جانشین شدن
جایگزین
رزرو
عوض
1.Vitamins should not be used as a substitute for a healthy diet.
1. ویتامینها نباید به عنوان یک جایگزین برای یک رژیم غذایی سالم مصرف شوند.
[فعل]
to substitute
/ˈsʌb.stəˌtuːt/
فعل گذرا
[گذشته: substituted]
[گذشته: substituted]
[گذشته کامل: substituted]
صرف فعل
2
جایگزین کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعویض کردن
جانشین کردن
جایگزین کردن
مترادف و متضاد
replace
1.Dayton was substituted for Williams in the second half of the match.
1. در نیمه دوم مسابقه "دیتون" جایگزین "ویلیام" شد.
2.You can substitute oil for butter in this recipe.
2. شما میتوانید در این دستور غذا روغن را جایگزین کره کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
substation
substantive
substantiate a claim
substantiate
substantially
substitution
substructure
subsume
subterfuge
subterranean
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان