[اسم]

substitution

/sʌbstɪˈtuːʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تعویض جایگزینی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعویض جانشینی جایگزینی کفالت
  • 1.Two substitutions were made during the game.
    1. دو تعویض طی بازی انجام شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان