[فعل]

to succeed

/səkˈsiːd/
فعل ناگذر
[گذشته: succeeded] [گذشته: succeeded] [گذشته کامل: succeeded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 موفق شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: موفق شدن
مترادف و متضاد do well prosper triumph fail
to succeed in doing something
در انجام کاری موفق شدن
  • She succeeded in passing the exam.
    او در پاس کردن امتحان موفق شد.
to succeed as something
موفق شدن در حرفه و... [به‌عنوان چیزی موفق شدن]
  • He had hoped to succeed as a violinist.
    او امیدوار بود ویولنیست موفقی شود.

2 جانشین کسی یا چیزی شدن پس از چیزی یا کسی آمدن، به‌دنبال کسی یا چیزی آمدن

  • 1.Their early success was succeeded by a period of miserable failure.
    1. دوره‌ای از ناکامی [شکست] به‌دنبال موفقیت ابتدایی آن‌ها آمد.
to succeed somebody as something
جایگزین کسی به‌عنوان چیزی شدن
  • Who succeeded Kennedy as President?
    چه کسی جانشین "کندی" به‌عنوان رئیس‌جمهور شد؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان