Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیمار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
sufferer
/ˈsʌfərər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیمار
رنجور، متحمل
1.cancer sufferers
1. بیماران سرطانی
2.She received many letters of support from fellow sufferers.
2. او از طرف بیمارانی مانند خودش نامه های حمایت زیادی دریافت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
suffer serious injuries
suffer from a chronic condition
suffer civilian casualties
suffer
suez canal
suffering
suffice
sufficiency
sufficient
sufficiently
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان