Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ترشرویی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to sulk
/sʌlk/
فعل ناگذر
[گذشته: sulked]
[گذشته: sulked]
[گذشته کامل: sulked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ترشرویی کردن
اوقات تلخی کردن، عبوس بودن
1.She's been sulking all day because her mom wouldn't let her go to the party.
1. او تمام روز عبوس بوده است چون مامانش به او اجازه نداد به مهمانی برود.
تصاویر
کلمات نزدیک
sulfurous
sulfur dioxide
sulfur
suitor
suited
sulky
sullen
sullivan
sulphate
sulphide
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان