[فعل]

to sulk

/sʌlk/
فعل ناگذر
[گذشته: sulked] [گذشته: sulked] [گذشته کامل: sulked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ترشرویی کردن اوقات تلخی کردن، عبوس بودن

  • 1.She's been sulking all day because her mom wouldn't let her go to the party.
    1. او تمام روز عبوس بوده است چون مامانش به او اجازه نداد به مهمانی برود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان