[صفت]

sullen

/ˈsʌlən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: sullener] [حالت عالی: sullenest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عبوس اوقات تلخ

معادل ها در دیکشنری فارسی: اخمو یبس عبوس
مترادف و متضاد grim ill-humored
  • 1.Bob looked pale and sullen.
    1. "باب" به نظر رنگ پریده و اوقات تلخ می آمد.
  • 2.sullen teenagers
    2. نوجوان های عبوس
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان