[صفت]

sulky

/ˈsʌlki/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: sulkier] [حالت عالی: sulkiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عبوس بداخلاق، ترشرو

  • 1.a sulky child
    1. یک بچه ی بداخلاق
  • 2.Sarah had looked sulky all morning.
    2. سارا تمام روز عبوس به نظر می رسید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان