Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . موجسواری
2 . جستجو در اینترنت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
surfing
/ˈsɜr.fɪŋ/
غیرقابل شمارش
1
موجسواری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
موجسواری
1.Let's go surfing this afternoon.
1. بیا این بعدازظهر به موجسواری برویم.
2
جستجو در اینترنت
مدام شبکه را عوض کردن (تلویزیون)
تصاویر
کلمات نزدیک
surfer
surfeit
surfboard
surface-to-air missile
surface water
surfing competition
surfing the net
surge
surgeon
surgery
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان