[فعل]

to sympathize

/ˈsɪmpəθaɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sympathized] [گذشته: sympathized] [گذشته کامل: sympathized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همدردی کردن درک کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دل سوزاندن همدردی کردن
  • 1.I sympathize with you - I have a lot of work to do, too.
    1. من با تو همدردی می‌کنم - من هم کارهای زیادی برای انجام دادن دارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان