[صفت]

systematic

/ˌsɪstəˈmætɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more systematic] [حالت عالی: most systematic]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سازمان یافته روشمند، اصولی

معادل ها در دیکشنری فارسی: اصولی نظام‌مند سیستماتیک منتظم
مترادف و متضاد unsystematic
  • 1.The police began a systematic search for the missing boy.
    1. پلیس جستجوی سازمان یافته‌ای را برای پیدا کردن پسربچه گمشده شروع کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان