[اسم]

tabloid

/ˈtæb.lɔɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روزنامه مصور روزنامه نیم‌قطع

  • 1.She works for one of the tabloids.
    1. او برای یکی از روزنامه‌های مصور کار می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان