[اسم]

tactic

/ˈtæktɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تدبیر جنگی شیوه رزم‌آرایی

  • 1.These bomb attacks represent a change of tactics by the terrorists.
    1. این حملات بمب‌گذاری نشان‌دهنده تغییر در تدابیر جنگی تروریست‌ها است.

2 طرح نقشه، استراتژی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تاکتیک
  • 1.They tried all kinds of tactics to get us to go.
    1. آنها دست به هر استراتژی زدند تا ما را به رفتن وادار کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان