[صفت]

tacky

/ˈtæki/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: tackier] [حالت عالی: tackiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی‌کیفیت و ارزان بی‌کلاس

معادل ها در دیکشنری فارسی: بدلباس
a store selling tacky souvenirs
مغازه‌ای که سوغاتی‌های بی‌کیفیت و ارزان می‌فروشد

2 کلیشه‌‌ای تکراری

  • 1.The movie had a really tacky ending.
    1. فیلم، پایانی بسیار تکراری داشت.

3 خیس و چسبناک

  • 1.This paint isn't dry yet; it's still a bit tacky.
    1. این رنگ هنوز خشک نشده‌است؛ هنوز کمی خیس و چسبناک است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان