Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نقش بر زمین کردن (فوتبال و ...)
2 . مقابله کردن
3 . تکل (فوتبال و ...)
4 . بازیکن تکلزن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to tackle
/ˈtæk.l/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: tackled]
[گذشته: tackled]
[گذشته کامل: tackled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نقش بر زمین کردن (فوتبال و ...)
به زمین زدن، تکل زدن
to tackle somebody
به کسی تکل زدن
1. He successfully tackled his opponent.
1. او با موفقیت حریفش را نقش بر زمین کرد.
2. He was tackled just outside the penalty area.
2. او دقیقا بیرون محوطه جریمه تکل خورد.
2
مقابله کردن
به چیزی پرداختن، غلبه کردن
to tackle a problem/issue/question
غلبه کردن بر یک مشکل/مسئله/پرسش
There are many ways of tackling this problem.
روشهای زیادی برای غلبه کردن بر این مشکل وجود دارد.
to tackle crime
مقابله کردن با جرم و جنایت
new ways to tackle crime
راههای جدید برای مقابله کردن با جرم و جنایت
[اسم]
tackle
/ˈtæk.l/
قابل شمارش
3
تکل (فوتبال و ...)
1.Most forms of football have a move known as a tackle.
1. بیشتر فرمهای فوتبال، حرکتی به نام تکل دارند.
4
بازیکن تکلزن
توضیحاتی درباره tackle
بازیکنی که وظیفهاش تکل زدن یا نقش بر زمین کردن بازیکن حریف است.
تصاویر
کلمات نزدیک
tacking thread
tack on
tack
taciturn
tacit
tacky
taco
tact
tactful
tactfully
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان