Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جذب کردن (از طریق تنفس و...)
2 . فریب دادن
3 . (به کسی) جا و مکان دادن
4 . بادقت نگاه کردن
5 . متوجه شدن
6 . تنگ کردن (لباس)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to take in
/teɪk ɪn/
فعل گذرا
[گذشته: took in]
[گذشته: took in]
[گذشته کامل: taken in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جذب کردن (از طریق تنفس و...)
1.Fish take in oxygen through their gills.
1. ماهیها از طریق آبششهایشان اکسیژن جذب میکنند.
2
فریب دادن
گول زدن
مترادف و متضاد
deceive
1.Don't be taken in by his charm—he's ruthless.
1. گول جذبهاش را نخور؛ او بیرحم است.
2.She took me in completely with her story.
2. او با داستانش کاملاً من را فریب داد.
3
(به کسی) جا و مکان دادن
1.He was homeless, so we took him in.
1. او بیخانمان بود، برای همین ما به او جا و مکان دادیم.
2.Several families took in foreign students.
2. چندین خانواده به دانشجوهای خارجی جا و مکان دادند.
4
بادقت نگاه کردن
دیدن
1.He took in every detail of her appearance.
1. او تکتک جزئیات ظاهر او را بادقت نگاه کرد.
2.She took in the scene at a glance.
2. او با یک نگاه منظره را دید.
5
متوجه شدن
بهخاطر سپردن
1.Halfway through the chapter I realized I hadn't taken anything in.
1. در وسط فصل، متوجه شدم که هیچ چیز را نفهمیدم.
6
تنگ کردن (لباس)
1.This dress needs to be taken in at the waist.
1. این پیراهن باید کمرش تنگ شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
take heart
take exception
take effect
take down
take delivery
take into
take into account
take issue
take it easy
take it for granted
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان