[اسم]

temper

/ˈtem.pər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خلق‌وخوی حالت روحی

معادل ها در دیکشنری فارسی: اخلاق خلق خوی طبع طبیعت
مترادف و متضاد temperament
  • 1.He's got a really bad temper.
    1. او واقعا خلق‌وخوی بدی دارد.

2 خشم

مترادف و متضاد anger rage
  • 1.I know my temper gets the better of me at times.
    1. می‌دانم (که) گاهی اوقات خشمم بر من غلبه می‌کند.
to lose temper
خشمگین شدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان