Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . میل داشتن
2 . نگهداری کردن
3 . معمولاً ... بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to tend
/tɛnd/
فعل گذرا
[گذشته: tended]
[گذشته: tended]
[گذشته کامل: tended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
میل داشتن
گرایش داشتن، عادت داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمایل داشتن
گرایش داشتن
to tend to do something
میل داشتن به انجام کاری
I tend to eat out.
من میل دارم بیرون غذا بخورم [من به بیرون غذا خوردن تمایل دارم].
to tend to be something
گرایش به چیزی داشتن
Written language tends to be formal.
زبان نوشتاری گرایش به رسمی بودن دارد [معمولاً رسمی است].
2
نگهداری کردن
مواظبت کردن، پرستاری کردن
مترادف و متضاد
look after
to tend something/somebody
از چیزی/کسی مواظبت کردن
1. His family had tended the sick for three generations.
1. خانواده او تا سه نسل (قبل) کارشان مواظبت [نگهداری] از بیماران بود.
2. Shepherds tend their flocks.
2. چوپانان از گلههایشان مواظبت میکنند.
to tend to something
به چیزی رسیدگی کردن/از چیزی نگهداری کردن
We need to tend to the garden.
ما باید از این باغ نگهداری کنیم [به آن رسیدگی کنیم].
3
معمولاً ... بودن
to tend to be something
معمولاً ... بودن
Men tend to be taller than women.
مردان معمولاً [بهطور معمول] از زنان بلندقدتر هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
tench
tenant
tenancy
tenacity
tenaciously
tendency
tendentious
tender
tender meat
tender-hearted
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان