[اسم]

tendency

/ˈtɛndənsi/
قابل شمارش
[جمع: tendencies]

1 تمایل عادت، میل

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمایل رغبت گرایش
مترادف و متضاد habit inclination propensity
  • 1.His tendency was to work hard in the morning and then to take it easy in the afternoon.
    1. تمایل او بر این بود که صبح به شدت کار کند و بعد از ظهر به استراحت بپردازد.
  • 2.My algebra teacher has a tendency to forget the students' names.
    2. معلم جبر من عادت دارد نام دانش‌آموزان را فراموش کند.
  • 3.The tendency in all human beings is to try to survive.
    3. تمایل تمام انسان‌ها تلاش برای زنده ماندن است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان