Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پایان دادن
2 . خاتمه یافتن
3 . به ایستگاه آخر رسیدن (اتوبوس یا قطار)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to terminate
/ˈtɜːrmɪneɪt/
فعل گذرا
[گذشته: terminated]
[گذشته: terminated]
[گذشته کامل: terminated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پایان دادن
خاتمه دادن
formal
مترادف و متضاد
end
1.The agreement was terminated immediately.
1. توافقنامه بلافاصله پایان یافت.
2.We had no other opinion but to terminate the contract.
2. ما هیچ گزینهای نداشتیم به جز اینکه به قرارداد خاتمه دهیم.
2
خاتمه یافتن
تمام شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به انتها رسیدن
formal
1.Your contract of employment terminates in December .
1. قرارداد استخدام شما در دسامبر خاتمه مییابد.
3
به ایستگاه آخر رسیدن (اتوبوس یا قطار)
به پایان مسیر رسیدن، به آخر خط رسیدن
formal
1.This train terminates at London Victoria.
1. این قطار در (ایستگاه) لندن ویکتوریا به آخر خط میرسد.
تصاویر
کلمات نزدیک
terminally ill
terminally
terminal
termagant
term-time
termination
terminological
terminology
terminus
termite
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان