Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خود را غرق در چیزی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to throw into
/θroʊ ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: threw into]
[گذشته: threw into]
[گذشته کامل: thrown into]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خود را غرق در چیزی کردن
خود را بیشازحد مشغول چیزی کردن
to throw yourself/something into something
خود/چیزی را غرق چیزی کردن
1. John's been throwing himself into his work to deal with his grief.
1. "جان" خودش را غرق کارش کردهاست تا با غمش کنار بیاید.
2. She's thrown herself into this new job.
2. او خودش را غرق کار جدیدش کردهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
think ahead
thaw out
text back
tell from
living thing
tidy away
tie in with
pay a call on
trigger off
type in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان