[فعل]

to thwart

/θwɔːrt/
فعل گذرا
[گذشته: thwarted] [گذشته: thwarted] [گذشته کامل: thwarted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی‌نتیجه گذاشتن خنثی کردن

مترادف و متضاد defeat frustrate hinder
  • 1.She was thwarted in her attempt to take control of the party.
    1. تلاش‌های او برای کنترل کردن مهمانی بی‌نتیجه ماند.
  • 2.to thwart somebody’s plans
    2. خنثی کردن برنامه‌های یک نفر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان