Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عصبانی کردن
2 . تیک زدن
3 . سرزنش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to tick off
/tˈɪk ˈɔf/
فعل گذرا
[گذشته: ticked off]
[گذشته: ticked off]
[گذشته کامل: ticked off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
عصبانی کردن
خشمگین کردن
1.I was really ticked off when she was so late.
1. وقتی او خیلی دیر کرد، واقعا عصبانی شدم.
2.She really ticks me off.
2. او خیلی من را عصبانی میکند.
2
تیک زدن
علامت زدن
مترادف و متضاد
check off
1.Have you ticked off Kate’s name on the list?
1. آیا اسم "کیت" را در لیست علامت زدی؟
3
سرزنش کردن
مواخذه کردن
1.Mrs Watts will tick you off if you’re late again.
1. خانم "واتس" تو را مواخذه میکند اگر دوباره دیر برسی.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
tick-tack-toe
tick
tic-tac-toe
tibia
tiara
ticker
ticket
ticket booth
ticket office
tickle
کلمات نزدیک
tick
tic-tac-toe
tic
tibia
tibetan
tick over
tick-tack-toe
ticked off
ticket
ticket collector
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان