[اسم]

timer

/ˈtaɪmər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زمان‌سنج تایمر

  • 1.She set the timer on the oven for one hour.
    1. او زمان‌سنج فر را برای یک ساعت تنظیم کرد.

2 زمان‌نگهدار (در مسابقات)

  • 1.He was the official timer for the race.
    1. او زمان‌نگهدار رسمی مسابقه بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان