[اسم]

tire

/ˈtaɪər/
قابل شمارش

1 لاستیک (اتومبیل و ...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: تایر لاستیک
a flat/burst/punctured tire
لاستیک پنچر/ترکیده/سوراخ شده
  • I think we have a flat tire.
    فکر می‌کنم که لاستیک (لاستیک) ما پنچر شده است.
a front/back/rear tire
لاستیک جلو/عقب/پشت
to pump up a tire
لاستیک پر کردن
to check your tire pressure
فشار باد لاستیک را چک کردن
[فعل]

to tire

/ˈtaɪər/
فعل ناگذر
[گذشته: tired] [گذشته: tired] [گذشته کامل: tired]

2 خسته شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خسته شدن
to tire of something/somebody
از چیزی/کسی خسته شدن
  • 1. She was sure that he would soon tire of her.
    1. مطمئن بود که او زود از او خسته خواهد شد.
  • 2. They soon tired of the beach and went for a walk.
    2. آنها زود از ساحل خسته شدند و برای قدم زدن رفتند.

3 خسته کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خسته کردن
to tire somebody (out)
کسی را خسته کردن
  • 1. All that walking tired me out.
    1. آن همه قدم زدن من را خسته کرد.
  • 2. If driving tires you, take the train.
    2. اگر رانندگی خسته‌ات می‌کند، با قطار برو.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان