[فعل]

to track down

/træk daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: tracked down] [گذشته: tracked down] [گذشته کامل: tracked down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ردی از کسی پیدا کردن (بعد از جستجوی زیاد)

مترادف و متضاد trace
to track somebody/something down
ردی کسی/چیزی پیدا کردن
  • 1. The police have so far failed to track down the murderer.
    1. پلیس تاکنون نتوانسته ردی از قاتل را پیدا کند.
  • 2. We finally managed to track him down in Sussex.
    2. ما بالاخره توانستیم او را در "ساسکس" پیدا کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان