[اسم]

treasure

/ˈtreʒ.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گنج گنجینه

معادل ها در دیکشنری فارسی: خزینه گنج
  • 1.a treasure island
    1. جزیره گنج
  • 2.buried treasure
    2. گنج دفن شده
  • 3.pirates and their fascination with treasures
    3. دزدان دریایی و شیفتگی شان به گنج
[فعل]

to treasure

/ˈtreʒ.ər/
فعل گذرا
[گذشته: treasured] [گذشته: treasured] [گذشته کامل: treasured]

2 عزیز شمردن گرامی داشتن

  • 1.I will treasure those memories forever.
    1. من تا ابد آن خاطرات را عزیز می‌شمارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان