Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منجر به چیزی شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to trigger off
/ˈtrɪgər ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: triggered off]
[گذشته: triggered off]
[گذشته کامل: triggered off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منجر به چیزی شدن
مترادف و متضاد
set off
to trigger something off
منجر به چیزی شدن
1. Nuts can trigger off a violent allergic reaction.
1. آجیلها میتوانند منجر به واکنش آلرژیک شدید شوند.
2. The racial killings at the weekend have triggered off a wave of protests.
2. کشتارهای نژادی در آخرهفته منجر به موجی از اعتراضات شدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
trifling
trifle
tried and true
tried and tested
tricycle
trigon
trigonometry
trike
trilateral
trilby
کلمات نزدیک
pay a call on
tie in with
tidy away
throw into
think ahead
type in
veg out
visit with
wait about
wait around
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان