[اسم]

trolley

/ˈtrɑli/
قابل شمارش
[جمع: trolleys]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چرخ‌دستی چرخ باربری

معادل ها در دیکشنری فارسی: چهارچرخه
  • 1.They put their luggage on a trolley.
    1. آنها چمدان‌های خود را روی یک چرخ‌دستی گذاشتند.
a luggage trolley
چرخ‌دستی چمدان

2 تراموای برقی (شهری) واگن برقی، اتوبوس برقی

مترادف و متضاد streetcar
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان